شماره خبر: 2364
تاريخ انتشار خبر:
ام اسفند ماه سال
هجری شمسي تعداد دفعات مشاهده خبر: 3071
مرتبه تا کنون
یک روز دیدنی با معتادان تزریقی اکس رو ول کن ، اسیدو بچسب
دوشنبه شب ۲۶آذر - ۱۳۸۶يك بيمارستان آموزشي و دانشگاهي در غرب تهران- پزشكان در بخش مراقبتهاي ويژه دور يك پسر جوان جمع شدهاند.
يك زن نسبتا مسن و يك خانم جوان دائما به سرشان ميزنند و "سعيد - سعيد" ميگويند. پير مردي مبهوت و در تفكري عميق كنار آنها به ديوار تكيه داده است.
دكتري كهارشد پزشكهاست به يكي از پرستارها دستور ميدهد كه براي رساندن اكسيژن به سعيد دهانش را باز كند.
پرستار ميگويد: دكتر هر كاري ميكنم دهانش باز نميشه. دهان سعيد يك ريز ميجنبد. انگار آدامسي در دهان دارد.
دكتر دستور تخليه سريع آن را ميدهد. پرستار ميگويد: دكتر دهانش قفل شده! پزشك: به هر شكل كه شده بايد بازشه! دو پرستار با هم اقدام ميكنند.
دكتر دستور سرم درماني ميدهد. پرستار سريعا اقدام ميكند. كنار رگهاي دست چپ سعيد اثر چند تزريق تازه ديده ميشود. پرستار رو به دكتر ميكند و ميگويد: دكتر اگر اشتباه نكنم "ايكس" زده - تزريق هم داشته! دكتر تاييد ميكند. هواپيماي سعيد همچنان دارداوج ميگيرد!
فرياد ميكند: ميخام بپرم! هركي مياد با من بياد... نيان موندين - بريم اون بالا، بالا، بزن تا روشن شي!؟ اكس چي ! اسيدو بچسب !!
سعي دارد از تخت بلند شود. پزشكان مانع ميشوند. دكتر دستور ميدهد كه دستهايش را بهتخت ببندند. سعيد از"رويا" ميخواهد تا او را تنها نگذارد!" بيا با هم پرواز كنيم! بريم يك جايي كهفقط من باشم و تو... تو روياي مني! ميدوني؟ بيوفا نباش! بيا با هم بپريم و..."
سعيد يك لحظه از تخت بلند ميشود - زور پرستار به او نميرسد كه دوباره روي تخت بخواباندش - دكتر : مگر نگفتم دستشو به تخت ببنديد!
سعيد : آب ميخوام - تشنمه ! آب بدين آب ، مگر كافر شدين!...
دكتر به پرستار: سرعت سرم رو زياد كن.
سعيد : اون ستاره را ميبيني ! ميخواي برات بچينم!
پرستار: نه فعلا بخواب!
سعيد: ميخوام بپرم - ميدوني من ميتونم بپرم - مثل گنجشگ ! آب ميخوام، آب بده - نه، نميخوام گنجشك باشم ، اون كه نميتونه اين همه بالا بياد- مي خوام جمبوجت بشم!!
پرستار به دكتر: دكتر دهانش بوي الكل هم ميده!
دكتر: يه آزمايش حجم الكل هم بگير
دكتر به پرستاري ديگر: سريعا به سوپروايزر بگو كلانتري رو خبر كنه.اين پسره قرص مخدر خورده - الكل هم چاشنيش كرده - ما تلاش خودمونو ميكنيم - اگه نموند كلانتري بدونه بهتره!
سعيد همينطور فرياد ميزند: ستارهها رو ميبينم - از اين بالا زمين چقدر ديدني است! درياها را ميبيني رويا؟ اين ور رو ببين جنگله!
پزشكان سعي ميكنند هواپيماي سعيد را فرود بياورند! سرم درماني - چند داروي خنثيساز مخدر شيميايي و... چند كيسه سرم همزمان محتويات خود را با چند لوله به بدن سعيد ميريزند.
تخت بيمارستان چند بار خيس ميشود. سعيد حتي نميتواند ادرارش را كنترل كند. پزشك دستور سوند ميدهد.
زنها به سرشان ميزنند. چند بار گفتيم با اين و اون نگرد. عصر گفت كه تولد دوستمه ميرم وزود برميگردم. چند ساعت بود كه هوا تاريك شده بود كه از بيمارستان خبر دادند سعيد اينجاست. دوستاش آوردند - بعد هم رفتند - ترسيدند بميرد خونش بيفتد گردن اونها و...
زن مسن: بچهام سربزير بود - كاري به اين و اون نداشت... همهاش تقصير اون محسنه! اون بود كه هر روز ميآمد دنبال سعيد كه چي، بريم پارك - بريم سينما- تولد فلاني ، تولد فلانيه!
زن جوان : مادر حالا وقت اين حرفا نيست. يادت ميياد كي بهت گفتم مواظب سعيد باش - مشكوك ميزنه! چند بار يادت ميياد گفتم كه قرصهاي مشكوك مي- خوره - تو دستشويي زياد ميمونه - دائما از بابا پول ميخواد و...
پليسها رفتهاند، گفتهاند كه صبح باز خواهند گشت - پزشكها مشغول مداواي بيماران ديگر هستند. يكي ناراحتي معده دارد. يكي ديگر تصادف كردهاست و...
سوپروايزر "سي سي يو" چشمهايش را با همه خستگي از روي دستگاهها برنمي دارد- در دفتر ثبت ميكند : ساعت ۴و ۱۵دقيقه بامداد سه شنبه ۲۷آذر - ۱۳۸۶ علائم حياتي بيمار خفيف است.
طبق دستور دكتر... دارو داده شد - تزريق سرم ادامه يافت. بيمار به كمك دستگاه تنفس ميكند و...